مطالعات جدید بر روی استخوانهای کودک معروف به “کودک لاپدو” که از بیش از ۲۵ هزار سال پیش زندگی کرده است، دانشمندان را به کشف شگفتآوری درباره روابط پیچیده اجداد ما با نئاندرتالها رسانده است. این یافتهها نه تنها چراغی بر درک بهتر تاریخچه آمیزش میانگونهای میان انسانها میافکند، بلکه سؤالات بیشتری درباره نحوه زندگی و اعتقادات این کودکان برجای میگذارد.
دنیای پنهان کودک لاپدو
کودک لاپدو که بقایای آن در یک پناهگاه سنگی در پرتغال کشف شد، تاکنون به عنوان یکی از شواهد کلیدی آمیزش میان انسانهای امروزی و نئاندرتالها شناخته شده است. این اسکلت، ویژگیهای ترکیبی این دو گونه را در خود دارد، اما سالها عدم موفقیت در تعیین دقیق قدمت آن، مانع از دستیابی به نتایج قطعی شد. با این حال، تحقیقات اخیر با استفاده از تکنیکهای پیشرفته رادیوکربن نشان میدهد که قدمت این اسکلت بین ۲۷٬۷۸۰ تا ۲۸٬۵۵۰ سال است.
پیوند انسانها و نئاندرتالها؛ حقیقت یا فرضیه؟
پیشرفتهای ژنتیکی طی دهه گذشته ثابت کردهاند که نئاندرتالها و اجداد ما نه تنها همزیستی داشتند، بلکه با هم تعامل زیستی نیز داشتهاند. بررسیهای دیانای نشان میدهد که درصدی از ژنهای نئاندرتالها در سطح جهانی بین انسانهای معاصر دیده میشود. کودک لاپدو ممکن است همچنان یکی از اسناد نادر فیزیکی از این تعاملات باشد، اما بررسیهای جدید ثابت میکند که حتی اگر بقایای دیانای مستقیمی از این کودک در اختیار نباشد، شباهتهای اسکلت او میتواند دیدگاه معناداری ارائه دهد.
«اینکه توانستیم با موفقیت سن این کودک را تعیین کنیم، حس شگفتانگیزی داشت. گویی توانستیم بخش کوچکی از داستانش را به او بازگردانیم و این امتیازی بزرگ است.»
– بتان لینزکات، محقق دانشگاه آکسفورد
رمز و راز آیینهای دفن
گزارش اخیر ادعا میکند که اجزای آیینی همراه این کودک، مانند استخوانهای رنگآمیزی شده و زغالهای موجود در قبر، داستان پیچیدهای از مراسم دفن آن زمان روایت میکند. برخلاف نظریات قبلی، تحقیقات جدید تأیید میکند که هیچ شواهدی از سوزاندن جسد یا دفن با قربانی کردن حیوانات وجود ندارد. حتی زغالها نشان میدهند که این آیین مربوط به زمانی بسیار قبلتر از دفن کودک بوده است. این دستاورد به درک ما از فرهنگ نئاندرتالها و انسانهای اولیه کمک میکند.
آیا کودک لاپدو واقعا یک دورگه بود؟
اگرچه هیچ دیانای مشخصی از این کودک بازیابی نشده است، کشفیات دیگر نشان میدهد که میانگونهای بودن امکانپذیر است. حتی مثالهای دیگری از دورگههای نئاندرتالها با دیگر انسانتباریها مانند “دنی” در روسیه و فسیلی در رومانی کشف شده که در آن دیانای نئاندرتالی به وضوح قابل مشاهده است. شاید در آینده فناوریهای پیشرفتهتر بتوانند به این پرسش پاسخ قطعی بدهند.
نتیجهگیری
کودک لاپدو، اگرچه به طرق مختلفی مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفته است، همچنان به عنوان نمادی از روابط میان انسانهای نخستین و نئاندرتالها باقی مانده است. این تحقیق نه تنها اطلاعات ارزشمندی از گذشته ارائه میدهد، بلکه راه را برای اکتشافات آینده و درک پیچیدگیهای زیستی و فرهنگی اجدادمان هموار میکند. شاید این کودک تنها “یک شاهد خاموش” از تاریخ ما باشد، اما بدون شک داستانش همچنان الهامبخش ما خواهد بود.
دیدگاه ها